تاج بندگی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

عشق یعنی.....

27 خرداد 1396 توسط زهره رضائي خندابي

#
داستان_کوتاه 
دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند.. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگير تا از پل رد شويم. دختر رو به پدر كرد و گفت: من دست تو را نميگيرم تو دست مرا بگير. پدر گفت: چرا؟ چه فرقي ميكند؟ مهم اين است كه دستم را بگيري و با هم رد شویم ..

دخترك گفت : فرقش اين است كه اگر من دست تو را بگيرم ممكن است هر لحظه دست تو را رها كنم ، اما تو اگر دست مرا بگيري هرگز آن را رها نخواهي كرد! این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛ هر گاه ما دست او را بگيریم ممكن است با هر غفلت و ناآگاهي دستش را رها كنیم، اما اگر از او بخواهیم دستمان را بگيرد ، هرگز دستمان را رها نخواهد كرد!

و اين يعنی عشق …

“دعا کنیم فقط خدا دستمونو بگیره” .

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: مهدویت لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

تاج بندگی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مهدویت
  • سیاسی
  • پزشکی
  • مرگ
  • حجاب
  • فرهنگی
  • حدیث
  • روانشناسی
  • عرفانی
  • استان شناسی
  • اطلاعات عمومی
  • پند های عبرت آموز
  • مفاخر استان مرکزی
  • دلنوشته ها
  • شهید گمنام
  • مدافعان حرم
  • تربیت فرزند
  • ازدواج
  • خانواده
  • سر آشپز
  • نکات معنوی
  • گردشگری استان مرکزی
  • عطار بلاگ
  • دغدغه های رهبری
  • محرم و صفر
  • علمی
  • انقلاب
  • حج
  • ماه مبارک رمضان
  • هوش مصنوعی
  • زندگی با ایه ها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس