فرض کن در یک امتحان ریاضی با یک سوال 5 نمره ای مواجه شده ای و قرار است معادل x را در یک معادله پیچیده بدست آوری و نهایت به عدد 4 می رسیپس از امتحان همه فکر و خیالت این است که پاسخ درست را بشنوی و آن را با یافته های خودت مقایسه کنی.
اما . . .
آنقدر که 4 بودن x برایت اهمیت دارد فهمیدن پاسخ صحیح و پیدا کردن راه حل صحیح مهم نیست و بهتر بگویم ترجیح می دهی حقیقت را با محاسبات و یافته های خودت تطبیق دهی نه اینکه پاسخ درست را بیابی
و این داستان بسیاری از باورهای ماست
سالهاست به تناسب شرایط خانوادگی جغرافیایی تحصیلی و … ، باورهایی را پذیرفته ایم و x هایی را بدست آورده ایم، به قول خودمان به آنها ایمان آورده ایم و در بسیاری موارد برایمان مقدس شده است آنقدر که زیر سؤال رفتن آنها هم برایمان جانگداز است و هم اضطراب آور
بهتر بگویم
بیش از آنکه برایمان مهم باشد که راه درست را انتخاب کنیم ، برایمان مهم است که «درست» مطابق آن مسیری باشد که ما تاکنون طی می کردیم!
بخصوص وقتی که در مقابل سؤالاتی درمی مانیم که از ما پاسخ عقلانی و مستدل برای باورهایمان می خواهد
اما . . .
فراموش کرده ایم آنچه که هرگز با میل ما و باورهای ما تغییر نمی کند حقیقت است
حقیقتی که به قول استاد شهید مطهری شک و شبهه به روشن تر شدن آن کمک می کند
و واقعاً اگر به دنبال حقیقت باشیم هر نوع سؤال و شبهه ای برای ما راهی به سوی دانستن خواهد بود
گاهی لازم است باورهایمان را خانه تکانی کنیم